صبحی دگر رسید ز ره، میفروش کو |
آن صوت دلنشین که صلا زد بنوش کو |
ساغر شکسته بر کف میخانه ریخته |
شاهد که برده از سر ما عقل و هوش کو |
مطرب چرا نمی زند آن تار دلکشش |
مغنی که خوانده شعر وصالم به گوش کو |
خم کو، شرابخانه کجا رفت می کجاست |
ساقی سیم ساق، که بُد خم بدوش کو |
از صوفیان مدرسه عشق کو خبر |
شیخی که زد هزار سماعی به دوش کو |
گریان چرا شدند خلایق به روزگار |
پس رقص و پایکوبی دیرینه دوش کو |
دی من به هوش کوس انالحق شنیده ام |
پیری که زد “الست بربک” خروش کو |
دیروز از طعام و شراب سرور سیر |
امروز در صحاریم و زاد و توش کو |
در حیرت اوفتاده ام اینجا غریب وار |
آن رهنمایِ ماه وشِ خوش سروش کو |
مصطفی – ۱۳۸۹/۳/۳۰
میفروش,
این بیت خیلی زیباست …
گریان چرا شدند خلایق به روزگار | پس رقص و پایکوبی دیرینه دوش کو
سلام محسن جان
ممنونم
ارادت
مصطفی
aga mostafa kheili mokhlesim,man amir az hamburg hastam,omidwaram halet khub bashe, emruz baray awalin bar wagt kardam umadam tu saytet,baba karet kheili kheili doroste.shaer budi be ma nagofti ,omidwaram dobare bebinamet.khoshhal misham age az halet khabar dar besham,jenniferam salam miresune,ta bad
سلام امیر جان
خیلی ممنونم از اینکه وقت ارزشمندت رو برای دیدن این وبسایت و خوندن شعرها گذاشتی و من رو مورد لطفت قرار دادی. من باز هم بایستی از مهمان نوازی شما در هامبورگ تشکر کنم. به همسرتون، فلور، الیور و دیگر دوستان هم سلام برسونید.
ارادت و موفق باشید
مصطفی
سلام میدونم خدا رو شکرحالت خوبه
بابا کشتی مارو از بس اشعار عرفانی و ثقیل گفتی و اشک مارو دراوردی یکی از شعر های دیوانمو برات گذاشتم برو بخون حالشو ببر
“زاغکی قالب پنیری دید”
از همان پاستوریزه های سفید!
پس به دندان گرفت و پر وا کرد
روی شاخه چنار مأوا کرد
اتفاقا ازان محل روباه
می گذشت و شد از پنیر آگاه
گفت :اینجا شده فشن تی وی!
چه ویوئی !چه پرسپکتیوی!
محشری در تناسب اندام
کشتهء تیپ توست خاص و عام!
دارم ام پی تریّ ِ آوازت
شاهکار شبیه اعجازت
ولی اینها کفاف ما ندهد
لطف اجرای زنده را ندهد
ای به آواز شهره در دنیا
یک دهن میهمان بکن ما را!
زاغ ،بی وقفه قورت داد پنیر!
آن همه حیله کرد بی تاثیر
گفت کوتاه کن سخن لطفن!
پاس کردم کلاس دوم من
گودبایت باشه
غریبه دیر آشنای عزیزم
سلام
ببخشید که فرستادن پاسخ شما بصورت کتبی کمی طولانی شد! خدا رو شکر حالم خوبه و دعا گوی شما هستم. ممنونم که وقت ارزشمندت رو برای خوندن این شعرهای ناقابل صرف کردی! فکر نمی کنم جنبه عرفانی اشعاری که من گفتم خیلی زیاد باشه! از اینکه اشکهای قشنگت رو درآوردم هم عذرخواهی میکنم. البته اشک ریختن همراه این گونه از اشعار بیشتر از اینکه ناشی از نوع شعر باشه مربوط میشه به روح لطیفف خوش ذوق و عرفانی خواننده اون اشعار که به نظرم با توجه به شناختی که من از شما پیدا کردم همینطور هم باید باشه. در ضمن از اشعاری که فرستادی ممنونم، نمیدونم که درمورد دیوانت شوخی کردی یا جدی گفتی! بهر حال خیلی قشنگ بود و من رو برد به حداقل ۳۲ سال پیش، ممنونم خیلی خیل ممنونم.
ارادتمند
مصطفی