هر دم که سر به خاطر بیمار میزنم |
ساغر به کف به کوچه خمّار میزنم |
میریزم از دو دیده غم انتظار را |
این گونه نقشه بهر خریدار میزنم |
در کارگاه خاطره در جستجوی یار |
نقش خیال بر لب تب دار میزنم |
با بوسهای به لاله این جام پر ز می |
صد گونه طعنه بر دل هشیار میزنم |
همچون خمار وصل به هر دیر و مسجدی |
آتش به کسب زاهد بازار میزنم |
و آنگه به بوسهای به خیال تبسمش |
لبخند سخره بر غم و غمخوار میزنم |
گاهی به لطف فتنه چشمان یار نیز |
بر یأس خویش ترکه ی زنهار میزنم |
لیکن به دست خالی از امید انتظار |
نقبی دگر به مخزن اسرار میزنم |
اما چه حیف بی لب معشوق و روی یار |
میخوارگی و مستی خود جار میزنم |
مصطفی – ۱۳۸۹/۵/۱۰
نقش خیال,