بر ما ببار ای برف، |
که لبهای زمین تب دار خنکای توست |
و تشنه بالاپوشی از سپیدیت |
آغاز کن سفره شعر خویش را |
و بخوان بنام بهار، |
در این غوغای تشنه کامی |
که سپیدی تو سرود زندگیست. |
ای رحمت بی پایان و ای سقای رحمت |
سرودن آغاز کن |
و ببار بر ما چکامه خود را |
در رثای پاییز و تولد زمستان |
مصطفی – ۱۳۹۰/۱۰/۱
برف,
الا ای طوطی گویای اسرار***مبادا خالیت شکر ز منقار
سرت سبز و دلت خوش باد جاوید*** که خوش نقشی نمودی از خط یار
شاد و سلامت باشید
سلام استاد
مثل همیشه زیبا
سلام سید جان
مثل همیشه شما هم من رو مورد لطف خودت قرار دادی.
بسیار ممنونم
سلام آقای معاضدی
بسیار متشکرم از اینکه وقت گرانبهای خودتون رو برای خوندن این نوشته ها صرف کردید. شعر بسیار زیبایی رو هم نوشتید.
بسیار سپاسگزارم.