نگاه غروب

‏گاهی اوقات در نگاه غروب، سینه‌ام تنگ می‌شود انگار

و امیدم به فتح آغوشت، سرد و کم رنگ می‌شود انگار

گاهی اوقات خواب می‌بینم که در آن دوردست خاطره‌ها

خاطرم در مقابل رویت، روی یخ سنگ می‌شود انگار

گاهی اوقات در غمت غرقه، ولی انگار دیده ساحل وصل

حال من بین گریه و خنده، مثل آونگ می‌شود انگار

گاهی اوقات عاقل و در فکر، گاهی اوقات بیدل و بی فکر

بین عقل و جنون من دائم، سازش و جنگ می‌شود انگار

مصطفی – ۲۵ خردادماه ۱۴۰۱
VN:F [1.9.22_1171]
Rating: 10.0/10 (1 vote cast)
VN:F [1.9.22_1171]
Rating: 0 (from 0 votes)
نگاه غروب, ۱۰٫۰ out of 10 based on 1 rating

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *