بی تو غم افزاست شراب

شاهدی گفت به میخانه که دنیاست شراب

آب حَیوان طلبی؟ ز عالم بالاست شراب

عهد ما با لب شیرین دهنان خوش بادا

ساقیا جام دگر ریز که زیباست شراب

پیر میخانه دمی گفت به آهی پر سوز

ای صنم بیش مگو، حیله‌ی دنیاست شراب!

این جهان جز غم هجران ندهد هیچ متاع

با چنین تاجر ناسوده چه سوداست شراب

گر که معشوق به بر آمد و هجران طی شد

جام برگیر و بنوش آن که مسیحاست شراب

ای صبا از منِ دل خسته به معشوق بگو:

«که طبیبا دمی از وصل تو ما را ست شراب

عهد کردم که دگر بی تو نگیرم جامی

شادی افزا نبود بی تو، غم افزاست شراب»

مصطفی-۱۳۹۸/۰۳/۲۹

VN:F [1.9.22_1171]
Rating: 9.0/10 (5 votes cast)
VN:F [1.9.22_1171]
Rating: 0 (from 0 votes)

خسته از تمنا

خسته‌ام، خسته از تمنایت

جستن چشمهای زیبایت

خسته از طعنه‌های بی‌حاصل

از رقیبان ناشکیبایت

خسته از غرق چشمِ بر راهم

در هجوم سرشک دریایت

بی تو باز این بهار پاییزی ست

سودی او را نکرده سودایت

بلبلی خوش نوا به آواز است

بی نوا همچو ما به رویایت

باز رفت این بهار و نآمده‌ای

رفته عمری بهار در پایت

پیش از آن دم کَاَجل ستاند جان

بینم ای کاش قدّ و بالایت

چه شود بخت من دهد دستی

دزدکی بوسه‌ای ز لبهایت

مصطفی – ۱۳۹۸/۰۳/۲۷

VN:F [1.9.22_1171]
Rating: 7.8/10 (5 votes cast)
VN:F [1.9.22_1171]
Rating: 0 (from 0 votes)

یک روز عادی در تهران

بالاخره از ترافیک قبل از خروجی رسالت آزاد شدیم و راننده با حرص زیاد می‌خواهد از پدال گاز انتقامش‌ را بگیرد!
سمت راست ماشینی بطور عمودی نصف خروجی رسالت به صیاد شمال را بسته است! فکر می‌کنم که: عجب! پلیس چرا اینطوری خروجی را محدود کرده که خانمی از ماشین پیاده میشود! و سر تا ته ماشینش را نگاه می‌کند!ای وای انگار اتفاقی افتاده و ماشینها با احتیاط از کنارش وارد صیاد شمال می‌شوند! خدا رو شکر به نظر صدمه جدی ماشین نخورده است.
یک پرشیای سفید با صدای زوزه موتورش از کنارمان رد می‌شود و چهره آقای راننده شبیه کینه جویانی ست که از انتقام سیر نشده‌اند. راننده ما اما انگار سیر شده و به آرامش رسیده است!
به نزدیک خروجی صیاد به همت غرب که می‌رسیم، ترافیک همه را از نفس انداخته است. پراید سفیدی پهلو به پهلوی ما از نفس افتاده! دو خانم جلو نشسته اند و یک دختر بچه‌ی عینکی پشت راننده با تعجب به ما نگاه می‌کند. سعی می‌کنم با لبخندهای الکی حواسش را پرت کنم!
نگاه متعجبش روی من افتاده است!
عینک کوچک صورتی رنگ، دندانهای سفید خرگوشی و چشمان باز متعجب، و صورتی که گاهی به لبخند نزدیک می‌شد، اما با مسابقه ماشینها باهم گاهی از ما جلو می‌افتاد و گاهی عقب و تلاشهای من که بی ثمر باقی میموند. دوباره در تلاقی بعدی تلاش مذبوحانه من برای تولید لبخند روی اون صورت بامزه شروع می‌شد!
کمی جلوتر دو نفر آقای محترم کنار دو ماشین مماس شده به هم در حال کتک کاری بودند که آقای لاغرتر با یک فن لنگ آقای دیگر را خاک کرد! و من در تعجب هنر هندسه این دونفر بودم که چطور به این خوبی قضیه مماس کردن یک پراید و یک ال نود را به این خوبی اثبات کرده بودند!
از کنارشان که رد شدیم تازه در رمپ ورود به همت افتادیم.
آب پاش‌ها در حال سیراب کردن چمن های دو طرف بودند و نسیم خنکی هرم گرمایی ترافیک را از چهره ما فراری می‌داد! ماشین دخترک از ما عقب افتاده بود و پروانه‌ها در چمن های خنک اطراف در رقص و پایکوبی بودند!
درست قبل از ورود به همت سرکار استوار دوم پلیسی ما را نگهداشت و ماشین دخترک پهلو به پهلوی ما رسید!
نسیم خنک، نوازش شیرینی داشت که می‌خواستم سرم را از پنجره بیرون ببرم و در حال حداکثر لذت از نسیم، از پلیس هم بابت این توقف تشکر کنم!
پلیس اجازه حرکت داد و از ماشین دخترک جدا شدیم! و آقای راننده به سبک مایکل شوماخر راهش را از میان خودروها به روش عصای موسی باز کرد.
 
مصطفی – ۱۳۹۸/۰۳/۰۸
VN:F [1.9.22_1171]
Rating: 10.0/10 (3 votes cast)
VN:F [1.9.22_1171]
Rating: 0 (from 0 votes)

نازک خیال

آرامتر به روی دلم پای خود گذار

یا مرهمی به زخمی بر جای خود گذار

هر شب به سیل اشک شوم غرق خاطرات

ای ناخدا کرانه به دریای خود گذار

من دل خوشم به خاطره‌ای از خیال تو

پا بر خیال مست تماشای خود گذار

صبرم رمیده، سرو چمان با نگاه لطف

وقعی به ورشکسته ی سودای خود گذار

نازک خیال گشته‌ام از بس نیامدی

وهمی مرا ز غمزه ی زیبای خود گذار

در انتظار دیدن روی توام، گهی

پایی برون ز پرده و شولای خود گذار

درویش و ژنده‌، سائل و آواره‌ام، ز وصل

قدری صله به ژندِ تمنای خود گذار

مصطفی – ۱۳۹۸/۰۲/۲۲

VN:F [1.9.22_1171]
Rating: 7.8/10 (4 votes cast)
VN:F [1.9.22_1171]
Rating: 0 (from 0 votes)

روزگار تنهایی ما

من مانده‌ام و خاطرات تو

و هق هقی که به تلنگری بند است!

اما حسرت هق‌هق را به دل غم خواهم گذاشت

و از شادی رویای بی پایان خاطره‌ات مست خواهم شد

و شاید به روی مرگ هم لبخندی بزنم

اما انتظارت سخت تر از مرگ است

و هولناک تر!

گاهی مرا طلوع نگاهی مهمان کن

که همه غمهای جهان با تو هیچ است و بی تو …

بگذریم!

اما هرگز از تو نمی‌توان گذشت

که گذشتن از تو

گذشتن از همه خوبیهاست.

باری مارا نگاهی مهمان کن

که نگاهت طلوع روشنایی
و لبخندت غروب تاریکی است
ای سفیر خوبیها،
گاهی،
نگاهی بر ما ببخش
ای تو عاشقانه ترین طلوع بخشنده روزگار تنهایی ما
فقط گاهی.

مصطفی – ۱۳۹۸/۲/۱۱

VN:F [1.9.22_1171]
Rating: 8.7/10 (3 votes cast)
VN:F [1.9.22_1171]
Rating: 0 (from 0 votes)

قرارگاه مردگان

نگاه می‌کنم تو را،

دروغ هایی بهم بافته،

با لباسی فاخر از تزویر!

چگونه در این سالهای وبا،

این چنین انسانیت خوار شده‌ای!؟

به چه فروختی،

معصومیت سالهای آوارگی‌ات را؟

قرار بود قرار مردمان باشی،

قرارگاه مردگان شدی!

و مرداب خفتگان!

رها کن

این باتلاق نفاق را

و جاری شو

بار دگر

تا در اصطکاک با هوای تازه

از تعفن تزویر و ریا

رها شوی!

مصطفی – ۱۳۹۸/۱/۲۵

VN:F [1.9.22_1171]
Rating: 9.3/10 (3 votes cast)
VN:F [1.9.22_1171]
Rating: 0 (from 0 votes)

امن یجیب خوانده

« درویش سرسپرده ی خوان تو ای صنم

در حسرت شکار لبان تو ای صنم»

اشکی به چشم و چشم به راه تو منتظر

تن با وی است و جان به جهان تو ای صنم

امن یجیب خوانده‌ی بر چشم شوخ تو

هرگز نشد حریف کمان تو ای صنم

صبرش فسرده در غم و هجرانت ای طبیب

درمان و درد هر دو نشان تو ای صنم

در انتظار وصل،‌ سپندی بر آتش است

نار است و آب، دیدن آنِ تو ای صنم

روز الستِ بی تو زمان هم غروب کرد

خوش آن دم طلوع زمان تو ای صنم

بیت اول از حامد حسینی نژاد عزیز ، البته با کمی تصرف از جانب بنده

مصطفی – ۱۳۹۸/۱/۱۸

VN:F [1.9.22_1171]
Rating: 8.3/10 (3 votes cast)
VN:F [1.9.22_1171]
Rating: 0 (from 0 votes)

ما خسته‌ایم از روبهی

ما خسته‌ایم از روبهی، روباه هم خسته ست

از آه و درد و رنج ما هر آه هم خسته‌ ست

انقدر اینجا پر شده از تازه دورانی

درویش و بازرگان و لات و شاه هم خسته ست

دنیا پر از جمعیت پر مدعای دین

از دست اینها دین شان ولله هم خسته ست

از بس که با اعمالشان دنیا پر از حیله ست

ابلیس و فرعون و کلیم‌الله هم خسته ست

خورشیدِ رسوا کردنِ این خیل تاریکی

بر ما طلوعی کن که از شب ماه هم خسته ست

در انتظارت چشم ما بر راه ابری ماند

از این همه چشم انتظاری راه هم خسته ست

مصطفی – ۱۳۹۸/۱/۱۴

VN:F [1.9.22_1171]
Rating: 8.0/10 (1 vote cast)
VN:F [1.9.22_1171]
Rating: 0 (from 0 votes)

صید چشمان تو

 

دیگر چه فرقی می‌کند، وقتی کنارم نیستی

‏گویی ز من بگسسته‌‌ای، شاید نگارم نیستی

‏زیبا طبیب ذوالقَبَس، دردم فراقت بود و بس

‏ای ذ‌والخبر، تو با خبر، از حال زارم نیستی

‏“بازآ و بر چشمم نشین، ای دلستان نازنین”

‏من صید چشمان توام، اما شکارم نیستی

از طعنه‌ها در آتشم، تنها به یادت دلخوشم

 در این کشاکش با غمت، باری تو یارم نیستی؟

من بر وصالت محتضَر، انظر لحزنی مُنتَظَر

که اندر پی‌ات بی پا و سر، صبر و قرارم نیستی

چهرم شده از غم خزان، پر چینِ طعن دوستان

بر این شتا بر بوستان، آیا بهارم نیستی؟

مصطفی – ۱۳۹۷/۱۲/۱۲
پ.ن : معنی قبس: شعله و پاره ی آتش

VN:F [1.9.22_1171]
Rating: 7.3/10 (3 votes cast)
VN:F [1.9.22_1171]
Rating: 0 (from 0 votes)

روزت مبارک مادر

برای من هر روز

 روز توست

مادر

 هر روز حسرت

 هر روز غربت

 هر روز دلتنگی

 هماره محتاج نگاهت

 نوازشت و دعای توام

 چقدر دور شده‌ای

 و چقدر دیر!

 آرامش روزهای سخت

 و شیرینی روزگار تلخ

 در پناه خنده‌هایت

 دست دنیا کوتاه بود

 و بخت من بلند

 گاهی به خوابهایم سری بزن

و باز ترانه محبتی برایم بخوان

 مادر.

 روزت مبارک

مصطفی – ۱۳۹۷/۱۲/۷

VN:F [1.9.22_1171]
Rating: 0.0/10 (0 votes cast)
VN:F [1.9.22_1171]
Rating: +1 (from 1 vote)

حکومت مطلق

بلغ العلی به کمال تو

کشف الدجی به جمال تو

حسنت جمیع خصال تو

همه ذکر من شده قال تو

چه خوشا رسم به وصال تو

همه روز و شب، تن غرق تب

به درونم آتشی از طلب

نشود حریف غمم طرب

چه تو در عراقی و یا حلب

چه خوشا رسم به وصال تو

سر من به راه وفای تو

همه عقل من شده رای تو

دل من اسیر جفای تو

همه عمر من به فدای تو!

چه خوشا رسم به وصال تو

نرسیده ز عشق تو حاصلی

نه خیال خامی و باطلی

تو رایتُ جمیلی و کاملی

چو حکومت مطلق این دلی!

چه خوشا رسم به وصال تو

شده در غمت دل و جان ز تن

نرسیده از تو نوید و من

نتوانم از تو جدا شدن

به گرو ببر تو جهان من

چه خوشا رسم به وصال تو

مصطفی – ۱۳۹۷/۱۱/۲۸

VN:F [1.9.22_1171]
Rating: 8.0/10 (1 vote cast)
VN:F [1.9.22_1171]
Rating: 0 (from 0 votes)

نگاه بارانی

دوست دارم باران را

نه چشمان بارانی را

آسمان ابری را نیز

نه چشمان ابری را

کاش نگاهی ابری

و چشمی بارانی نخواهیم

پس ببار ای آسمان ابری

و بشوی ابرهای چشمان را

به امید نباریدنشان

و خندیدنشان

تو را هماره چشم در راهیم

ای آسمان بارانی

مصطفی – ۱۳۹۷/۱۱/۰۹

VN:F [1.9.22_1171]
Rating: 0.0/10 (0 votes cast)
VN:F [1.9.22_1171]
Rating: 0 (from 0 votes)

رویارویی با نگاهت

پیش بینی من از رویارویی با نگاهت

سه بر سه نامساویست

همان لحظه اول

سه بر صفر به نفع تو،

مبهوت نگاهت خواهم شد!

و وقتی نگاهم را ناتمام رها کنی

سه بر صفر به ضرر من

پس در این بازی،

هماره بازنده نگاه توام

مصطفی – ۱۳۹۷/۱۰/۳۰

VN:F [1.9.22_1171]
Rating: 0.0/10 (0 votes cast)
VN:F [1.9.22_1171]
Rating: -1 (from 1 vote)

هماره نا آرام

قدمهایت را می‌ستایم،
و صلابت نگاهت را،
آرام و رها،
که درون آشفته را
ساحل آرامی خواهد ساخت
و هرگز
طوفانی سکوتش را نخواهد شکست.

بسویم بیا و سکوتم را

با صلابت سخنت
به سرودی از امید بدل کن.
در انتظار سرودنت هماره نا آرامم.

مصطفی – ۱۳۹۷/۱۰/۲۵

VN:F [1.9.22_1171]
Rating: 0.0/10 (0 votes cast)
VN:F [1.9.22_1171]
Rating: -1 (from 1 vote)

دریغ نظرباز

الهی با تو کوهی پرکاهی

‏و بی تو پرکاهی کوهیست،

‏ره بی تو چاه است و با تو شاهراه

‏ای همیشه همدم و همراه

‏تو مرا دلیل راهی و پشت و پناه

‏حاجتم به تو چیست،

‏جز یک نگاه

‏و چه زیبا گفته است پادشاه،

‏که:

‏الهی و ربی من لی غیرک، اسئله کشف ضُرّی و النظر فی امری

مراست در نظر و سوی دیگری نظرش

دریغ کرده نظر باز از نظربازش

ای بر همه ناظر
و همه را منظور
از من نظری دریغ نفرما

مصطفی – ۱۳۹۷/۱۰/۰۵

VN:F [1.9.22_1171]
Rating: 0.0/10 (0 votes cast)
VN:F [1.9.22_1171]
Rating: 0 (from 0 votes)